I sometimes longed for someone who, like me, had not adjusted perfectly
with his age, and such a person was hard to find; but I soon discovered
cats, in which I could imagine a condition like mine, and books, where I
found it quite often.
— Julio Cortázar, Around the Day in Eighty Worlds
وقتی چراغ هارو خاموش میکنی همیشه یکی تو تاریکی نشسته و دلایل خودشو برا نشستن تو تاریکی داره. آدم هیچ کاری نمیتونه بکنه. اگه بهش بگی پاشو ناراحت میشه و اگه بخوای باهاش بشینی بازم آرامشش رو بهم زدی و ناراحت میشه. باید تو تاریکی ولش کنی و غصه بخوری که تو تاریکی ولش کردی