..

..

I sometimes longed for someone who, like me, had not adjusted perfectly with his age, and such a person was hard to find; but I soon discovered cats, in which I could imagine a condition like mine, and books, where I found it quite often.
 — Julio Cortázar, Around the Day in Eighty Worlds


God help you if you use voice-over in your work, my friends, God help you,” says screenwriting coach Robert McKee. “That’s flaccid, sloppy writing. Any idiot can write a voice-over narration to explain the thoughts of a character.”

گریه کردن تو فضای باز بهتره

وقتی چراغ هارو خاموش میکنی همیشه یکی تو تاریکی نشسته و دلایل خودشو برا نشستن تو تاریکی داره. آدم هیچ کاری نمیتونه بکنه. اگه بهش بگی پاشو ناراحت میشه و اگه بخوای باهاش بشینی بازم آرامشش رو بهم زدی و ناراحت میشه. باید تو تاریکی ولش کنی و غصه بخوری که تو تاریکی ولش کردی

گوشت لخم

دوست داشتم یکم بیشتر درمورد خودم اطلاعات داشتم. هیچوقت خودمو ندیدم که از پشت راه میرم چه شکلی میشم. هیچ وقت دلیل یه سری اخلاق هام رو نمیفهمم. هیچوقت نمیدونم چرا فلان کارو کردم یا وقتایی که عصبانی میشم قیافم دقیقا چه شکلی میشه. باید دنبال ادمایی بگردم که منو خوب میشناختن و درمورد خودم باهاشون مصاحبه کنم. کسی که من توشم. باید بفهمم کیه و دقیقا چجوریه. 

روزی که راوی در داستان خودش گم شد

برگشته بودم تو پارک. روی همون صندلی نشسته بودم و کتابی که " ال " بهم پیشنهاد داده بود رو گرفته بودم دستم. فصل اولش رو خوندم. همونطوری که گفته بود عاشق زه زه شدم. باید زود برمیگشتم. کتابو گذاشتم تو کیفم و یادم افتاد چقدر کیفم از ریخت و قیافه افتاده. چرا من یه کوله پشتی پر از نقطه های رنگی ندارم؟